گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
سفرنامه شاردن
جلد دوم
فصل شانزدهم نوشيدنيهاي دلپذير و نوشابه‌هاي تند




نوشيدنيهاي بيشتر مردم ايران منحصر به آب و چاي است، و در مجالس ميهماني و جشن، شربت، آب ميوه و آب آميخته به گلاب مي‌دهند. ايرانيان در تهيه كردن شربت به ليمو، شربت توت، شربت آلوبالو و انار به راستي مهارت كامل دارند.
آنان از شكوفه‌هاي درخت بيدمشك كه در بهاران بار مي‌آورد عرق بيدمشك كه بسيار مفرح و دلپذير است مي‌گيرند و به بيماران مبتلا به تب مي‌دهند. گلاب را نيز به آب خالص مي‌آميزند و مي‌نوشند. عرق گلاب ايران بسيار مطبوع و گواراست. بر خلاف گلابهاي اروپا طعم بد ندارد، و اين بدان جهت است كه با روش بهتري گلاب مي‌گيرند، و به طور كلي طبيعت گلهاي ايران براي گلاب‌گيري مساعدتر است. گلاب ايران را به سراسر مشرق‌زمين، و كشتي كشتي به هند مي‌برند. گرفتن گلاب بسيار آسان و بدين‌گونه است: گلها را در ديگ بزرگي مي‌ريزند، و ديگ ديگري را كه به منزله مخزن است و آب در آن است روي زمين مي‌گذارند. اين ديگ سرپوشي چوبين دارد. اين دو ديگ وسيله يك لوله از ني به هم مربوط است.
معمولا براي سه ليور گلاب دو ليور آب در نظر مي‌گيرند، و دو ليور و نيم گلاب به دست مي‌آورند. از عرق بيدمشك عطر بسيار خوبي مي‌گيرند، كه براي خوشبو كردن بدن به تن مي‌مالند. همچنين از گل روغني استخراج مي‌كنند كه به عطر گل موسوم است، و گرانبهاست زيرا از چهل ليور گلاب بيش از نيم درهم عطر نمي‌توان كشيد. براي گرفتن عطر عرق گل را در تشتي مي‌ريزند و مدت يك شبانروز در جريان هواي آزاد قرار مي‌دهند. پس از سپري شدن اين مدت روي تشت روغني تيره رنگ جمع مي‌شود كه همان عطر است، و آن را با پركاه يا تراشه‌اي از ني برمي‌گيرند. ايرانيان
ص: 844
اين عطر را بر رايحه عنبر اشهب ترجيح مي‌نهند، و هنديان نيز بر همين قولند، و آن را روغن گلاب مي‌نامند. عطر گل از عنبر اشهب كمياب‌تر است، و هر اونس آن در هند بيش از دويست اكوبها دارد.
امّا چاي نوشيدني مشهوري است، و چون قبلا از آن سخن گفته‌ام مجددا به شرح آن نمي‌پردازم و به كساني كه مايل به مطالعه بيشترند توصيه مي‌كنم رساله چاي و قهوه و شكلات را كه آقاي دوفور( Du Four )يكي از بهترين دوستانم نوشته است بخوانند. آقاي دوفور از اهل ليون و مايه فخر جهانيان است، و اطلاعاتش درباره مشرق‌زمين به راستي وسيع مي‌باشد، و يكي ديگر از آثارش كتابي است به نام آموزشهاي يك پدر به يك پسر كه آن نيز جالب و خواندني است، و مطالعه آن را به علاقه‌مندان توصيه مي‌كنم. امّا چون درباره قهوه‌خانه و خصوصيات آن سخن نگفته‌ام به شرح آن مي‌پردازم.
قهوه‌خانه عبارت از اتاق بسيار وسيعي است كه به صورتهاي مختلف در بهترين و پرجمعيّت‌ترين نقاط شهر ساخته مي‌شود. زيرا قهوه‌خانه محلي است كه در آن جمعيّت كثيري از طبقات مختلف مردم گرد مي‌آيند. اگر قهوه‌خانه بسيار بزرگ و وسيع باشد معمولا حوضي در ميان آنست. دور اين اتاق بزرگ تختهايي به ارتفاع سه و به عرض سه يا چهار پا ساخته شده يا به جاي تخت نيمكتهايي براي نشستن وجود دارد. در قهوه‌خانه‌ها از صبح پگاه تا شب به روي همگان باز است. مخصوصا هنگام غروب پراز جمعيّت مي‌باشد. در قهوه‌خانه مردم چاي مي‌نوشند، با يكديگر به گرمي و خوشرويي سخن مي‌گويند. در اين جاست كه هركس صاحب خبر است، و همه مي‌توانند بي‌ترس و بيم درباره سياست به آزادي صحبت بدارند. هيأت حاكمه نيز متقابلا به آنچه در قهوه‌خانه‌ها بر زبان مردم مي‌رود توجّه و اعتنا نمي‌كنند. در قهوه‌خانه‌ها مردم خود را به بازيهاي مجاز و سرگرم‌كننده نظير شطرنج و نرد مشغول مي‌دارند. افزون بر اينها ملايان، درويشان، شاعران، نيز به نوبه خود در قهوه‌خانه‌ها ميدان‌داري مي‌كنند. سخنان ملايان و درويشان همچنان كه در كشور ما جريان دارد متضمن اندرزهاي اخلاقي است ولي هيچ كس ناچار نيست بدانها گوش فرادهد، و هيچ داستان‌پردازي حق ندارد هيچيك از بازيكنان را به ترك بازي و شنيدن داستان مجبور كند. داستانها و حكايات داستانسرايان گاه منظوم و گاه منثور است.
در قهوه‌خانه‌ها ناگهان ملايي در ميان قهوه‌خانه يا در گوشه‌اي از آن برپا مي‌ايستد و
ص: 845
با صداي بلند به وعظ و خطابه مي‌پردازد يا درويشي بناگاه وارد مي‌شود و براي مردم از بي‌وفايي دنيا و بي‌اعتباري آن، بي‌قدري دارايي و ثروت، و بي‌ارجي خوشيها و لذات و افتخارات دنيوي داد سخن مي‌دهد. گاه نيز چنان روي مي‌دهد كه دو يا سه ناطق هر كدام در گوشه‌اي سخن مي‌گويد. يكي نقالي مي‌كند و ديگري وعظ. سفرنامه شاردن ج‌2 845 فصل شانزدهم نوشيدنيهاي دلپذير و نوشابه‌هاي تند ..... ص : 843
الجمله دامنه آزادي در اين مراكز اجتماع چندان گسترده است كه همانند آن در هيچ نقطه دنيا وجود ندارد. هركس هرچه دلش مي‌خواهد مي‌گويد، و هر كس به سخن هر كه مايل است گوش فرا مي‌دهد. و آن كه به جدّ سخن مي‌گويد حق ندارد متعرض كسي شود كه به طنز و لطيفه و كنايه حرف مي‌زند. درويشان، ملايان، شاعران، حماسه‌پردازان و داستانسرايان معمولا سخن خود را با گفتن اين جمله ختم مي‌كنند: پند و موعظه بس است؛ به نام و به اميد خدا دنبال كارهامان برويم. سپس آنان كه داستان يا حكايت گفته‌اند يا پند و اندرز داده‌اند يا نقالي كرده‌اند بي‌آن كه اسباب مزاحمت و تصديع خاطر حاضران را فراهم آورند از آنان چيزكي مي‌طلبند، و اگر جز اين كنند صاحب قهوه‌خانه هرگز اجازه نمي‌دهد كه بار دگر پا به آن قهوه‌خانه بگذارند. باري، هريك از حاضران كه بخواهد به قدر تمكن خويش به آنها پول مي‌دهد.
در زمانهاي گذشته قهوه‌خانه‌ها از جمله مراكز فساد بود زيرا خدمتگران آنها جمله بچه‌هاي ده تا شانزده ساله تازه‌رو و زيباي گرجي بودند كه موهاي خود را همانند گيسوان دختران جوان مي‌بافتند و براي جلب توجّه بيشتر و تحريك آنها شلوار تنگ و بدن‌نما مي‌پوشيدند. آنها ضمن كار مي‌رقصيدند، و با اطوار تحريك‌انگيز خود حكايتهاي شهوت‌بار مي‌گفتند و چنان عقل و هوش بعضي مشتريان را مي‌ربودند كه بي‌اختيار از جا برمي‌خاستند و هركدام دست يكي از آن بچه‌هاي زيبا و كام‌بخش را مي‌گرفت و به خلوتگهي مي‌برد. به عبارت ديگر قهوه‌خانه‌ها در آن زمان جايگاه تجمّع بچه خوشگلها و اهل حال بود، و هر قهوه‌خانه‌اي كه بچه خوشگل زيباتر و بيشتر داشت مشتريهايش فراوان‌تر بودند. و ادامه اين وضع مايه تأسف و نگراني افراد متقي و بافضيلت بود. سرانجام خليفه سلطان صدراعظم شاه عباس ثاني در پنجاهمين سال سده گذشته به لطايف الحيل شاه را كه خود پيوسته مستغرق اين ملاهي و مناهي بود با بستن اين مراكز فساد موافق كرد، و از آن پس وضع قهوه‌خانه‌ها كاملا بهبود يافت، و چنين فضايح و رسواييها در آن مشهود نمي‌شد.
خوردن شراب و انواع مشروبات الكلي ديگر در مذهب اسلام بر اطلاق ممنوع است.
ص: 846
اما علي‌رغم اين تحريم كم كسي پيدا مي‌شود كه به عمر خود مشروب نخورده باشد.
درباريان، سواركاران و سرسپردگان به نشاط و طرب جملگي شراب‌خوارند، و چون همه دردمندان، ورشكستگان و نااميدواران شراب را يگانه داروي آرام‌بخش دردهاي دروني خود مي‌پندارند بدان پناه مي‌برند. و اگر پس از خوردن شراب دير به نشاط آيند و سرشان زود و خوب گرم نشود مي‌گويند: اين شراب مردافگن نيست. آنان گرچه به خوردن شراب عادت ندارند و آن را مانند دوا با اخم و ناراحتي مي‌آشامند ولي وقتي كاملا به نشاط آمدند به اميد آن كه از آن مرز نيز بگذرند به عرق خوردن رو مي‌آورند.
جز جاهايي كه يهوديان و مسيحيان و گبران كه اصيل‌ترين و كهن‌ترين اقوام ايرانند مسكن ندارند، در هر جاي ايران شراب خوب پيدا مي‌شود. چنانكه ياد كردم شرابخواري در كيش اسلام حرام است، اما چون شاه روزي بي مي و مطرب نمي‌گذراند و درباريان و هيأت حاكمه و صاحبان جاه و مقام در گرجستان، ارمنستان، مدي، هيركاني شرقي، شيراز و يزد كه مراكز ايالت كرمان است توليد مي‌شود. تا پانزده سال قبل، پيش از آن كه اروپاييان طرز ساختن شراب خوب را به شراب‌اندازان اصفهاني ياد بدهند، شرابهاي اصفهان بدترين شرابهاي ايران بود. زيرا آن را از يك قسم انگور ريز بيدانه نامرغوب درست مي‌كردند، و شراب حاصل از آن بخارانگيز و بدخوراك بود و معده را سرد مي‌كرد. بعدها به تقليد فرانسويان از اختلاط انگورهاي ريز يا درشت شراب مطبوعي درست كردند.
اروپاييان شراب را در بشكه نگه مي‌دارند، امّا چون اين ظرف چوبين بر اثر خشكي و گرمي هوا مي‌تركد در ايران قابل استفاده نيست، و به جاي آن خم به كار مي‌برند. خم بيضي شكل و مانند تخم‌مرغ است و در حدود دويست و پنجاه تا سيصد پينت( Pinte )گنجايش دارد. «1» جاگيري بعضي نيز از يك مويي( Muid )تجاوز مي‌كند.
جدار بعضي خمها ساده، و برخي لعابدار است. جدار خمهاي بدون لعاب را با قشري روغن حاصل از گداختن چربي گوسفند مي‌اندايند تا شراب جذب خم نشود.
همچنان كه ما اروپاييان بشكه‌هاي شراب خود را در جاهاي سرد نگه مي‌داريم ايرانيان خمهاي شراب را در جايي سرد مانند زيرزمين قرار مي‌دهند. حتي خمهايي را كه نمي‌خواهند زود از شرابش استفاده كنند در گودالي عميق جاي مي‌دهند، درش را مسدود، و زير خاك مي‌كنند. شنيده‌ام در ولايت پواتو( Poiteu )فرانسه از خمهاي ايراني كه آن را
______________________________
(1)- پينت 93 سانتيمتر مكعب و مويي معادل هجده هكتوليتر مي‌باشد.
ص: 847
پونس( Pones )مي‌نامند استفاده مي‌كنند. خم يا خمره ايراني كلمه‌اي عربي و به معني شراب است، و از فعلي مشتق شده كه به معني آشفتن و سردرگم كردن است «1» زيرا مصرف شراب عقل و هوش را مختل و آشفته مي‌كند. اما تازيان رز يا درخت انگور را تفخيم كرده‌اند، و چون مصرف عصاره‌اي كه از آن حاصل مي‌شود آدمي را به سخاوت و كرامت برمي‌انگيزد بدان صفت جود و بخشندگي داده‌اند.
به تحقيق نمي‌توان گفت كه شراب در خم چند سال به مزه و خاصيت خود باقي مي‌ماند زيرا كساني كه خم شراب در خانه دارند همين كه گمان برند ممكن است از سوي محتسبان يا افراد قشري و متعصّب مورد توهين و تعذيب قرار گيرند خمهاي خود را مي‌شكنند؛ امّا اگر قول استرابن حجت و مورد اعتماد باشد شراب در خم بي‌آن كه مزه و خاصيتش بگردد سه نسل و به عبارت ديگر تا زماني بسيار دراز و نامحدود باقي مي‌ماند.
شراب را در شيشه يا مشك مي‌ريزند و از جايي به جاي ديگر مي‌برند، و اگر مشك را خوب و به آيين درست كرده باشند شراب هر چند مدت در آن باشد خراب نمي‌شود. نزد مي‌خواران شراب وقتي مطلوب و خوب است كه مردافگن و نيروي گيرند گيش زياد باشد از اين‌رو شراب‌اندازان براي اين كه شرابشان مرغوب‌تر باشد در شرابي كه براي فروختن آماده مي‌كنند مقداري كچوله- ازاراقي- يا شاهدانه يا آهك مي‌ريزند.
امّا آن دسته از مردماني كه احكام مذهبي را محترم مي‌شمارند و كاملا رعايت مي‌كنند تا زنده‌اند لب به خوردن شراب نمي‌آلايند، و براي اين كه از مكيفات بي‌بهره نمانند از خشخاش استفاده مي‌كنند كه به كار بردن آنها گاهي از آثار شراب و عرق در آدمي بيشتر است.
در زمانهاي قديم كساني كه اشتغالات جسمي و فكريشان زياد بوده به منظور رفع خستگي و ايجاد نشاط از اين ماده استفاده مي‌كردند.
خشخاش را سه گونه به كار مي‌برند. نخست از شيره منجمد آن كه ايرانيان به صورت حبه‌هاي كوچكي درمي‌آورند و به آن‌ها شم بيگي( Achem Begui )مي‌گويند.
بدين‌سان كه آنان كه با اين مادّه مخدر تازه آشنا شده‌اند به قدر برآمدگي ته سنجاق از آن بر مي‌گيرند و مي‌خورند، و اندك اندك بر مقدارش مي‌افزايند؛ امّا نبايد مصرف روزانه‌شان از درشتي يك نخود بگذرد زيرا اين مادّه زهري كشنده است.
ايرانيان بر اين اعتقادند كه مصرف اين ماده منظره‌هاي زيبا و فرح‌بخشي در برابر ذهن
______________________________
(1)- شاردن خم و خمره را كه فارسي است با خمر كه عربي است به اشتباه گرفته است.
ص: 848
و چشم انسان مجسم مي‌كند، نوعي سستي سكرآور پديد مي‌آورد، مولّد نشاط و شادي و شكوفايي است. تأثير اين ماده متناسب با مقدار مصرف آنست، و اثرش در حدود چهار يا پنج ساعت دوام دارد، امّا در تمام طول مدت برابر نيست و متغيّر است. از آن پس تن آدمي بي‌رمق، سست و بي‌حال مي‌شود.
پرآنژدوسن ژزف( Pere Ange De Saint Josephe )يكي از برجستگان هيأت مبلغان كرملي اصفهان كه هم پزشكي حاذق بود، و هم به بسياري از علوم ديگر آشنايي داشت درصدد برآمد كه اثرات استعمال ترياك را در وجود خود بيازمايد. هنگامي كه من در اصفهان بودم روزي يك حبه كوچك ترياك خورد و پس از اين كه اثرش از او زايل شد و به حال خويش بازآمد برايم حكايت كرد كه پس از خوردن ترياك چنان بي‌خويشتن شده است كه مدتي بي‌اختيار مي‌خنديد، و برخلاف طبع و عادت ژاژخايي و ياوه‌سرايي مي‌كرده است.
مناظر و مرايايي عجيب پيش نظرش نمايان مي‌شده، و او از سر شوق خود را به تماشاي آنها سرگرم مي‌داشته و در طول اين مدت هيچ گونه درد و ناراحتي احساس نمي‌كرده است.
اين حاصل آزمايش آن عالم بزرگ بود. مصرف يك يا حدّاكثر دو بار ترياك در جان و جسم انسان اثر ناراحت‌كننده و رنج‌آور به‌جا مي‌نهد، امّا اگر كسي به مصرف كردن اين ماده زهرآگين عادت كرد تركش بسيار دشوار بلكه ناشدني است، و اگر شخص معتاد ساعتي از وقت معهود ديرتر بخورد بدنش دچار رخوت و سستي و نوعي تشنج مي‌شود؛ و اگر مدت محروميت به طول انجامد معتاد به مرگ تهديد مي‌شود. حكايت مي‌كنند مردي كه از سالها پيش به خوردن ترياك معتاد بود روزي به قصد تماشا به محلي كه پنج فرسنگ دور از شهر بود رفت. وقتي ساعت ترياك خوردنش شد و براي بيرون آوردن ترياكدانش دستش را به جيبش برد و آن را نيافت، و دانست نياورده است، بي‌درنگ بر اسبش سوار شد و شتابان بازگشت تا ترياكدانش را بيابد. امّا ميان راه از نخوردن ترياك چنان بي‌حال شد كه پيش از رسيدن به خانه‌اش مرد.
شاه و وزيران بسيار بار كوشيده‌اند از مصرف كردن اين زهر جانگزاي در سراسر كشور جلوگيري كنند، و به هيچ نيرو نتوانسته‌اند؛ زيرا اين بلاي مهلك گريبان بيشتر افراد جامعه را گرفته است، و به تقريب مي‌توان گفت كه از هر ده نفر فقط يك نفر از اين زهر جان شكار بركنار مانده است. اما كساني كه به خوردن شراب عادت دارند غالبا از خوردن ترياك دوري مي‌جويند، به همين سبب نزديكان افراد معتاد به ترياك وي را تشويق مي‌كنند به جاي افيون شراب بخورند، امّا اين راهنمايي هرگز سودمند نمي‌افتد زيرا شراب به اندازه ترياك
ص: 849
نشاط انگيز نيست؛ و معتادان مي‌گويند دنيا و زندگي بدون خوردن ترياك براي آنان هيچ لذّت ندارد، و اگر روزي بي‌ترياك بمانند مي‌ميرند.
عمر افراد معتاد به ترياك دراز نيست و افزون بر اين كه در پنجاه سالگي بر اثر مداومت در مصرف اين ماده شوم و جان‌ستان استخوانها و اعصابشان كاملا مسموم و پوك مي‌شود چنان رنجور و ناتوان مي‌گردند كه فقط پس از خوردن حبّه‌اي ترياك به زحمت مي‌توانند ساعتي خود را سرپا نگهدارند و ميان مردم نمايان شوند.
كساني كه قصد خودكشي دارند يك تكه بزرگ ترياك به درشتي يك شست مي‌بلعند و روي آن يك ليوان سركه مي‌خورند. اين دو ماده چنان به هم مي‌آميزند كه رهاندن انتحاركننده از مرگ ناشدني است. بيمار بي‌آنكه درد شديدي احساس كند در حالي كه خنده بر لب دارد جان مي‌سپارد. به سخن ديگر انتحار با ترياك براي كساني كه به هر سبب از زندگي سير شده‌اند وسيله مناسبي است.
باري، نام افيون را كه ايرانيان روي اين ماده شوم و كشنده نهاده‌اند و ما لفظ اپيوم( Opium )را از آن گرفته‌ايم به معني كاهنده و زداينده عقل است، زيرا مصرف آن به حقيقت مايه خفت خرد مي‌شود، نام ديگر افيون ترياك است، و به كساني كه عادت به خوردن يا كشيدن ترياك دارند ترياكي مي‌گويند كه خطابي موهون است و همچنان كه اگر كسي به ما مست لا يعقل بگويد بدمان مي‌آيد، به شنيدن آن ناراحت و رنجيده‌خاطر مي‌شوند.
جوشانده و دم كرده پوست و دانه كوكنار نيز از جمله مكيّفات است، و در سراسر شهر جايگاههايي شبيه به قهوه‌خانه‌ها وجود دارد كه اين جوشانده را آماده مي‌كنند و در اختيار مشتريان قرار مي‌دهند. سير و تأمل در چهره و حالات و روحيات و اطوار كساني كه به خوردن شربت كوكنار عادت دارند به راستي انتباه‌آور و عبرت‌انگيز است. اين افراد وقتي وارد اين جايگاههاي شوم و جانگزاي مي‌شوند دل‌مرده، افسرده، خاموش، لرزان و چنان بي‌حالند كه به سختي قدم پيش مي‌نهند، امّا وقتي دو يا سه فنجان از آن شربت بدفعل نوشيدند كج‌خلق‌تر، خشمگين، عصبي و درنده‌خو مي‌شوند، از همه چيز بدشان مي‌آيد، و به كساني كه پيرامونشان نشسته‌اند بي‌اعتنايي مي‌كنند. سقط مي‌گويند، و آشوب و غوغا به پا مي‌دارند. امّا پس از مدتي وقتي آن شربت زهرآگين اثر شوم خود را بخشيد به دمسازي و آشتي‌جويي و شوخ‌طبعي روي مي‌آورند، فرمانبر تمنيّات نفس خويش مي‌شوند، به زعم خود شيرين‌زباني و لطيفه‌پردازي مي‌كنند. يكي قصه مي‌گويد، يكي اشعار و داستانهاي خنده‌آور مي‌سرايد.
يكي خود را قهرمان مي‌نمايد، ديگري بي‌بهانه مي‌خندد. پس از مدّتي نوعي سستي و بي‌رمقي
ص: 850
و خمودگي بر آنان عارض مي‌شود. ايرانيان ظهور اين حالت را خلسه مي‌نامند، و بر اين اعتقادند كه تجلّي آن در قواي باطني كساني كه از اين شربت جانگزاي نوشيده‌اند بر اثر نوعي نيروي ما فوق الطبيعه و جذبه الهي است. باري، رويهم رفته وقتي تماشاگري متفكّر از سر عبرت در مجمع كوكناريان درآيد و از سر تأمّل به احوال ايشان بپردازد چنان مي‌نمايد كه به تيمارستان درآمده است. اين سيه ستارگان تيره روز پس از اين كه آثار شوم اين شربت مشؤوم در وجودشان كاهش يافت راهي خانه مي‌شوند.
نوع ديگر مكيّفات دشمن جان و تن، جوشانده خشخاش و شاهدانه و كچوله و بعضي چيزهاي ديگر است. مشروب حاصل از تركيب اين مواد كه بنگ ناميده مي‌شود مردافگن‌تر و توان‌فرساتر از انواع مشابه آن است و آنان كه از اين شربت زهرآگين بدفعل مي‌خورند به نوعي شيفتگي و شيدايي گرفتار مي‌شوند و بي‌هوده و بي‌اختيار مي‌خندند.
در مذهب اسلام مصرف چنين شربتها مؤكدا نهي شده است. هيأت حاكمه هندوستان به مجرماني كه نمي‌خواهند آنها را بكشند هر روز شربت بنگ مي‌خورانند تا مدام در حال بيخودي و بلاهت باشند. هچنين جوانان و كودكان وابسته به خانواده سلطنتي را به آشاميدن آن عادت مي‌دهند تا داعيه مهتري و سروري در سرشان نيفتد.
آنان مي‌گويند كه اين مجازات از كشتن گنهكاران كه در عثماني معمول است، و از بيرون آوردن چشم از حدقه كه در دربار ايران مرسوم مي‌باشد مناسب‌تر است.
ازبكان بنگ را نوع ديگر به كار مي‌برند به اين شرح كه برگ يا دانه‌هاي كوبيده شاهدانه را با تنباكو مخلوط مي‌كنند، و دودش را وسيله قليان مي‌كشند. زيان مصرف كردن بنگ بدين‌گونه از جوشانده آن بسي كمتر است، و ايرانيان شيوه اخير را از ازبكان آموخته‌اند.
امّا در هندوستان بنگ را به صورت ساده‌تر و كم‌زيان‌تر به كار مي‌برند، به اين شرح كه دانه‌هاي شاهدانه و برگ آن را مي‌كوبند، و بي‌آن كه به كوبيده دانه‌هاي خشخاش بياميزند مي‌جوشانند و مي‌خورند. دم كرده‌اي كه بدين‌گونه حاصل مي‌شود گرچه خالي از ضرر نيست، امّا عواقب بدش كمتر است.
نوع ساده تهيّه بنگ كه آن نيز در هندوستان معمول مي‌باشد اينست كه برگ شاهدانه را با كمي آب مخلوط مي‌كنند، و در يك هاون چوبي مي‌كوبند و مي‌خورند.
اين نيز گفتني است كه غالب مسلمانان ساكن هند به خوردن بنگ معتادند، و برخي
ص: 851
از اقوام و طوايف هندي مانند بانجانها( Bangean )كه به زيانهاي فراوان بنگ وقوف كامل دارند بر اطلاق استعمال آن را حرام مي‌شمارند، و ميان هنديان بيشتر افراد بيكار و بي‌عار و آواره و گدا به خوردن اين مادّه زيان‌خيز معتادند، و دست كم روزي يك بار به كار مي‌برند. امّا اگر پياده سفر كنند چون مصرف بنگ بر چابكي و طاقتشان مي‌فزايد روزي سه چهار بار مي‌خورند. در ايران همچنان كه براي آشاميدن چاي قهوه‌خانه‌ها در كار مي‌باشند براي آشاميدن يا خوردن بنگ جايگاههاي معيّني داير است. اين جايگاهها صبحها تا سه- چهار ساعت بعد از ظهر از مشتري خالي است، از آن ساعت به بعد خيل بنگيان بدان محل‌ها روي مي‌آورند تا به خيال خودشان با نوشيدن يا خوردن بنگ زنگ غم از دل بزدايند، و افكار پريشان را از سر بيرون كنند.
بنگ نيز مانند افيون دشمن خرد و عمركاه است. مخصوصا در نقاط سردسير تأثير شوم و زيان‌بارش بيشتر و زودتر ظاهر مي‌شود. مصرف مداوم بنگ رنگ روي را زرد، بدن را سست و ضعيف مي‌كند و نيرو را مي‌كاهد. آن كه پس از خوردن بنگ مدتي كوتاه شكفته حال و شادمان و خندان مي‌گردد، ساعتي بعد چون مرده‌اي خاموش و بي‌حركت مي‌افتد، و مدّتي به طول مي‌انجامد تا به حال طبيعي بازگردد، و حركت كردن بتواند. باري، همچنان كه ترياك دشمن جان مي‌باشد استعمال بنگ نيز زيانها و خطرها در پي دارد، و كساني كه به آشاميدن اين مشروب زهرآگين معتاد مي‌شوند تا جان بر سر ماده جان‌ستان ننهند از بلايش رهايي نمي‌يابند.
اثر شوم و جان‌گزاي دانه‌هاي شاهدانه بيش از زيانهاي برگ و پوست آن مي‌باشد. در سال 1678 كه من مقيم سورات( Surat )بودم روزي دو تن از بانوان انگليسي از پشت پنجره يكي از ولگردان را ديدند كه برگ شاهدانه مي‌ساييد تا از آنها بنگ بسازد. به ديدن آن برگهاي سبز و خوشرنگ، هوس كه غالبا بر دل و فكر زنان آسان مسلط مي‌شود دامنگيرشان شد كه از آن شربت بچشند. يكي از خدمتگران آن دو بانو براي هريك آنان فنجاني از شربت بنگ آورد، و آنان براي اين كه از تأثير نامطلوب آن بكاهند به هريك از دو فنجان اندكي دارچين كوبيده و شكر افزودند و از آن پس نوشيدند. پس از سپري شدن سه چهار ساعت نشاط و مستي فزاينده‌اي در ايشان به وجود آمد چنان كه بي‌اختيار مي‌خنديدند، سخنان خنده‌آور مي‌گفتند، مي‌جنبيدند و مايل به رقصيدن بودند. باري، مدتي بر اين حال باقي بودند تا اندك اندك به حال طبيعي بازگشتند.
ص: 852
جوشانده سكرآور ديگري نيز هست كه آن را چرس مي‌گويند، و قوي‌تر از بنگ است. آن را از گل گياهي كه شبيه شاهدانه است درست مي‌كنند. به كار بردن چرس نيز در دين اسلام قويّا نهي شده زيرا از دم كرده پوست و دانه خشخاش بسي مؤثرتر، شوم‌تر و جنون‌بارتر است.
در ايران سركه را از شراب نمي‌سازند زيرا ساختن و خوردن شراب در اسلام كاملا حرام است و سركه را از انگور، از آب انار، از عرق بيد، و آن‌جا كه خرما بن بسيار است از عصاره ميوه آن درست مي‌كنند.
من انواع روغن نباتيها را در شمار آشاميدنيها مي‌آورم، و آن در ايران اقسام بسيار دارد. يكي از آنها روغن زيتون است كه چون درخت زيتون بيشتر در هيركاني وجود دارد، و در مناطق ديگر نيست روغن آن كم به دست مي‌آيد، و بدين سبب كه درست نمي‌گيرند زود سفت و تيره رنگ مي‌شود، و بر اثر نقل و انتقال نيز تند و بدبو مي‌گردد. درختان زيتون منطقه هيركاني همه بيخناك و تناور مي‌باشند، و اين بدان جهت است كه چند نهال را با هم در جايي گشاده و آزاد مي‌نشانند. اين نهالها اندك اندك با هم مي‌بالند و به هم جوش مي‌خورند، و به صورت يكتا درختي بيخاور و پرشاخ و برگ درمي‌آيند، و اين صنعتگري را باغداران ايران از كشاورزان بين النهرين- مزوپوتامي-( Mesopotamie )آموخته‌اند كه بدين شيوه عمل مي‌كنند.
ايرانيان بر عموم براي روغن زيتون ارزش زياد قائل نيستند. از آن كه روغنهاي بهتري دارند كه با دقت و ظرافت زياد مي‌گيرند. از آن جمله است روغن ارده كه رنگ زرد قشنگي دارد، و به صافي از آب روشن گرو مي‌برد، و آن را از كنجد كه گلهاي بوته‌اش نارنجي و مانند گل بوته‌هاي زعفران وحشي است مي‌گيرند. و ديگر روغن شير- بخت كه زياد است ولي مثل روغن ارده خوب نيست، و پس از چند روز تند مي‌شود، و آن را از نوعي بوته سمسم( Semsem )مي‌گيرند.
ايرانيان جز روغنهايي كه در پختن غذا از آنها استفاده مي‌كنند روغنهايي دارند كه براي سوختن يا روشن كردن چراغ از آنها استفاده مي‌كنند مانند روغن گردو يا روغن كرچك كه روغن اخير را از دانه‌هاي كوچك‌تر از باقلا، امّا شبيه آن مي‌گيرند؛ و روغن بيدانجير كه نام ديگرش كرچك امريكايي يا نخل مقدّس مسيح مي‌باشد؛ و بسا ممكن است كرچك همان كيكه( Kike )باشد كه بنا به گفته هرودت مصريان از آن چنين روغني مي‌گرفتند، و يونانيان آن را پريا( Pria )
ص: 853
مي‌ناميدند.
در سراسر آسيا لوبيا به دست مي‌آيد. معمولا ارتفاع بوته لوبيا به يك پا مي‌رسد، امّا در كشتزارهاي حوالي اصفهان كه به مقدار زياد كاشته مي‌شود بلندي آن از دو برابر اين درمي‌گذرد. رنگ لوبيا سفيد مايل به خاكستري است و نقطه‌ها و خطهاي سياهي بر آن است، و برگهايش بسان برگ جعفري است، و پوستش همانند پوست مغز گردوست، و دانه‌ها مثل اقسام باقلا و بادام به دو لپه تقسيم مي‌شود.
ديوسكريد( Dioscride ) 1 و مفسرّان وي برآنند كه دانه لوبيا روي درختي مي‌رويد، و اين سخن همان قدر سست و نادرست است كه در برخي از سفرنامه‌ها آمده كه لوبيا را در آب مي‌جوشانند، و با چرخ عصاري كه وسيله يك اسب يا يك گاو مي‌گردد روغنش را مي‌گيرند.
گردونه‌هاي عصاري از دو سنگ گرد كه قطرشان بيش از سه پا نيست و كوچك‌تر از سنگ آسيابهاي ماست تشكيل شده. در وسط سنگ رو سوراخي است كه اندك اندك دانه‌هاي كرچك را در آن مي‌ريزند و در كنار سنگ زيرين لوله‌اي تعبيه شده كه وسيله آن روغن حاصل از دانه‌هاي كرچك يا دانه‌هاي روغني ديگر وارد ظرفي مي‌شود. روغن كرچك تيره‌فام و غليظ و بويناك است، و به هنگام سوختن دود زياد از آن متصاعد مي‌شود. به اين جهت پرتغاليها به آن گل دوزخ مي‌گويند و فقط فقيران و مستمندان از آن روغن براي روشنايي استفاده مي‌كنند. و بالاخره روغن نفت كه ما آن را اشك مصطكي مي‌ناميم، و ايرانيان آن را براي سوزاندن به كار مي‌برند، و نيز مانند ما اروپاييان از آن در نقاشي رنگ‌سازي، و جلاكاري استفاده مي‌برند و در هيركاني و مدي شمالي واقع در كناره‌هاي درياي خزر اين مايع از شكاف سنگها بيرون مي‌تراود، و همانند آب شفاف و روان است، و پس از اين كه مدّتي در مجاورت هوا باقي ماند گرچه روشني رنگش به نسبت رنگ شكافهايي كه نفت از آن‌جا بيرون مي‌آيد زياد تغيير نمي‌كند امّا غليظ مي‌شود. بر اطلاق اگر نفت از لابلاي سنگهاي رو به مغرب و شمال بيرون آيد رنگش همچنان سفيد (بجا) مي‌ماند. نفتهايي كه از ميان سنگهاي ديگر خارج مي‌شود رنگش به تدريج تيره مي‌گردد.
______________________________
(1)- ديوسكريد نام يكي از پزشكان نامور يونان بود كه در قرن اوّل ميلادي مي‌زيست.
ص: 854
مصرف‌كنندگان ترياك و جوشانده كوكنار
ص: 855